جدول جو
جدول جو

معنی هم چندی - جستجوی لغت در جدول جو

هم چندی
معادله
تصویری از هم چندی
تصویر هم چندی
فرهنگ واژه فارسی سره
هم چندی
تساوی برابری معادل
تصویری از هم چندی
تصویر هم چندی
فرهنگ لغت هوشیار
هم چندی
معادله، برابری
تصویری از هم چندی
تصویر هم چندی
فرهنگ فارسی عمید

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از هم بندی
تصویر هم بندی
تلفیق
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از همچندی
تصویر همچندی
تساوی
فرهنگ واژه فارسی سره
مساوی معادل: گردش آن خط بر آن جایگاه زمین همچند گردش آفتاب بود بر فلک، بهیکل باندام: اسب را بیاوردند ازین ابرشی توسن همچند پیلی) توضیح لازم الاضافه است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هم چند
تصویر هم چند
((~. چَ))
معادل، برابر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از هم سنجی
تصویر هم سنجی
قیاس، تطابق، مقایسه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از هم چشمی
تصویر هم چشمی
رقابت کردن، حسد ورزیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هم رنگی
تصویر هم رنگی
دارای رنگ مشترک بودن، دارای سجیه و عادت مشترک بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هم دردی
تصویر هم دردی
شرکت در درد وبلیه ای با دیگری، غمخواری
فرهنگ لغت هوشیار
ماننداین همچون این بهمین نحو: و همچنین جمله اجزای دیگر از نفس همین حکم را دارند، نیز هم ایضا: گفت... همچنین گفت
فرهنگ لغت هوشیار
همان اندازه: قصاص کنند مر برنده دست خویش را بکشتن و جراحت کننده خویش را بجراحت کردن همچندان... . تا بدین قیاس بتن آدمی همچندان که گرمی بود همچندان سردی بود و همچندانک تری بود همچندان خشکی بود
فرهنگ لغت هوشیار
آن سان آن گونه آن طور، مثل آن مانند آن، چنان کس (درین صورت تواند بپای وحدت و نکره ملحق گردد) : چنان چون مر ترا باید جوانی مرو را نیز باید همچنانی. (ویس و رامین)، بهمان شکل بهمان صورت: موسی - علیه السلام - لب او را (عصا را) بگرفت همچنان عصا شد که بود، یکسان بی تفاوت: دیگر روز دفن کردند و ماتم بسزا داشتند و فضل همچنان جمله لشکر و حاشیت راگفت: سوی بغداد باید رفت، مثل سابق کماکان فعالیت مردم برای چراغانی همچنان ادامه دارد، با وجود اینکه در صورتی که: گل سرخش چو عارض خوبان سنبلش چون عذار محبوبان همچنان از نهیب برد عجوز شیر ناخورده طفل دایه هنوز. (گلستان) یاهم چنان (همچنان) که. همان گونه که: همچنان که او را در عالم مجازی بمرتبه سروری و فرماندهی مخصوص گردانیده است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هم چشمی
تصویر هم چشمی
رقابت و برابر نمودن
فرهنگ لغت هوشیار
هم سردکی همگنی همنژادی ازیک جنس (نر یا ماده) بودن، از یک قوم و نژاد بودن، تجانس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هم عهدی
تصویر هم عهدی
هم پیمانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هم سنگی
تصویر هم سنگی
هم وزنی، همشانی همرتبگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از همانندی
تصویر همانندی
شباهت مانندگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یک چندی
تصویر یک چندی
یکزمانی، مدتی، چند گاهی مدتی اندک زمانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هم چنین
تصویر هم چنین
((~. چُ))
مانند این، مثل این
فرهنگ فارسی معین
تصویری از هم چنان
تصویر هم چنان
((هَ. چُ))
آن سان، آن گونه، مثل آن، مانند آن، (صفت به جای موصوف) چنان کس، به همان شکل، به همان صورت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از همانندی
تصویر همانندی
((هَ نَ))
شباهت، مانندگی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از هموندی
تصویر هموندی
عضویت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از هم وند
تصویر هم وند
عضو، آبونه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از هم سنی
تصویر هم سنی
هم سن بودن همسالی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هم ندا
تصویر هم ندا
هم آواز هم آواز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از همچند
تصویر همچند
مساوی، معادل، هم قدر، برابر، هم وزن
فرهنگ فارسی عمید